مشکلات ما یا مشکلات عمومی کشور؟(بخش اول)
متنی که در پی میخوانید روایتی از داستانی است که به احتمال زیاد شما نیز بسیار آن را شنیدهاید و هریک به نحوی تجربهای شخصی از این روایت دارید. یا علیه این روایت هستید یا همراه با آن. نوشتاری را که در پی میخوانید پاسخی به داستانسراییهای یکطرفهای است که بیهیچ عمق و ژرفنگری در مسائل و صرفاً به دلایل احساسی و بعضاً لجوجانه این روزها بسیار بیان میشود.
حتماً و تاکنون این جملاتی که خواهید خواند را شنیده و یا به گوشتان خورده است، در تاکسی، در صف نانوایی، در کلاس درس، به هنگام صحبت با یک دوست و یا بهطور اتفاقی به هنگام پیادهروی، «کجا توی فلان شهر اینطوریه، فقط اینجا افتضاحه!»، «من فلان شهر که بودم اصلاً اونا اینطوری نبودن فقط ما اینطوری هستیم»، «همه جای ایران خوب رانندگی میکنند جز ما»، «ما اصلاً سینما نمیریم، بقیه شهرها همه سینما میرن»، «ما لرا فلان و بهمانیم (منفی) و بقیه ایران فلان بهمان (مثبت)» و جملاتی ازایندست که با اندک دستکاری میتوان شمار زیادی از آنها را ردیف کرد که بسیار از زبان شهروندان خرمآباد و اهالی قوم لر بیان میشود صدق چنین گفتههایی را چگونه میتوان ثابت کرد؟ به چه شکل میتوان نشان داد که این فقط ماییم که اینگونه هستیم و دیگران نیستند؟ تفاوتی در سطح سواد، طبقه اجتماعی، جایگاه اجتماعی و فرهنگی افراد گوینده ندارد، چه بسیار باسوادانی که به همین منوال لیستی از همین جملات را ردیف میکنند و چه بسیار کمسوادان و بیسوادانی که همین جملات را به زبان میآورند. بعضاً کارکرد این جملات به نحوی گسترشیافته است که خود نیز باور کردهایم که مصادیق همین جملاتیم.
هرکدام از ما به احتمال فراوان تجاربی شخصی از این رویداد داریم. بسیاری از این افراد به سبب لجاجتی که در بحث دارند در مقابل استدلالی که میگوید اینها «مشکلات عمومی کشور» است و الزاماً خط و ربطی به خرمآباد و قوم لر ندارد، راه به ناکجا میبرند و برای دلایل خود سلسله میبافند. من هم چنان شما تجربهای شخصی از همین مسئله دارم که عامل همین نوشتار گشته است. روزها پیش که برای یادگیری زبان انگلیسی به یکی از آموزشگاههای زبان میرفتم، آموزگاری میانسال داشتیم، اگر بگویم هر جلسه همین جملات بالا را به زبان میآورد سخنی به گزافه نگفتهام.آن آموزگار عزیز تلاش میکرد به نحوی خود را نسبت به تمام مشکلات آگاه نشان دهد، حقیقتاً تلاشی در خور و شایسته بود حداقل از این بابت که بخشی از مشکلات را میشناخت، اما چنانچه پیشتر گفتم ایشآنهم سلسله میبافت. آن زمانی که بالاخره طاقتم در برابر صحبتهای ایشان طاق شد و زبان به پاسخ گشودم و چند مقایسه کردم تا نشان دهم این مباحث فقط شامل ما نمیشود، البته اگر کسی حالا خُرده نگیرد که نه همه بد هستند و ما فقط خوبیم، (چرا که ایشان اصرار عجیبی بر این داشت که دقیقاً فقط شامل ما میشود)، ایشان در کمال تعجب فرمودند «در این امور مقایسه نباید کرد!». زمانی که ایشان نفس مقایسه را زیر سؤال بردند و مقایسه را در اینگونه موارد برای یافتن پاسخ امری بیهوده تلقی کردند، از خود پرسیدم پس چگونه میشود فهمید ما در کجای این دنیا ایستادهایم؟ چه هستیم؟ که هستیم؟ چه باید باشیم؟ چه نباید باشیم؟ چه میتوانیم باشیم؟
اگر کتاب نخریدن، سینما نرفتن، بد رانندگی کردن، ایجاد مزاحمت برای دیگران، نامهربانی با محیطزیست و از این قبیل فقط شامل ما میشود، پس اولاً اگر چنین است این استدلال که میگوید فقط ما هستیم که در شرایط بحرانی هستیم زمانی بهواقع نزدیک است که بگوییم خرمآباد تنها شهر روی کره زمین و قوم لر تنها قوم روی کره خاکی است اما با رجوعی به نقشه میبینیم که ما تنها شهر روی کره خاکی نیستیم و همین ما را به دلیل دوم که در پی میآید سوق میدهد و ثانیاً اگر مقایسه در این امور امری خطا و پذیرفتنی نیست پس چگونه و به چه نحو آن آموزگار عزیز و دوستانی ازایندست فهمیدهاند که با بدترینیم و دیگران خوبترین؟ آیا غیر از این است که با مقایسه میشود این را فهمید که دیگرانی وجود دارند که خوبتر از ما هستند و ما این خوبتر بودن را به سبب مقایسه فهمیدهایم.
مضاف بر این، بحث صرفاً بر سر اموری بود و هست که فینفسه خوب قلمداد میشوند، مانند رفتار خوب با محیطزیست و یا خوب رانندگی کردن و نه بحث در مورد اموری که ممکن است از فرهنگی به فرهنگ دیگر از جامعهای سنتی به جامعهای متجدد تفاوتهایی داشته باشد و مباحث و مسائل فلسفی و فرهنگی را پیش بکشد. این هم بماند که چه کتابی خوب است که خوانده شود، چه فیلمی خوب است که دیده شود و مسائلی ازایندست که در این نوشتار جای بحثش نیست. بحث آنجاست که نشان دهیم که آیا این فقط ماییم که در اینگونه موارد اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی مشکل داریم؟ ضعف این استدلال که فقط خود را میبیند چیست؟ چرا باید طیف گستردهتری را نشان دهیم تا بگوییم و بفهمیم مشکلات از کجا ناشی میشود؟ و برای حلش چه کاری باید صورت پذیرد؟
بله میپذیریم که ما کمتر کتاب میخوانیم، کمتر به سینما میرویم، رانندگانی خوب نیستیم و البته مراقبت از محیطزیستمآنهم کمی اوضاعی نامناسب دارد؛ اما با این وجود اگر نتوان مقایسه کرد آیا میتوان فهمید این فقط ماییم که مشکلداریم؟ اگر آن آموزگار عزیز و دوستانی مانند او مقایسهای ساده انجام دهند آیا ضعف استدلال خود را نخواهند یافت؟ و از سلسله بافتن دست نخواهند کشید؟ البته اگر بخواهند لجاجت خود را کنار بگذارند! نگاهی به سرانه مطالعه کشور، بلیتهای فروختهشده سینماهای کشور، تیراژ کتابها، وضعیت بغرنج محیطزیست کشور، اوضاع اسفناک رانندگی در کشور، مشاجرات هرروزهمان در خیابانهای شهرهای کشور و مانند این چه چیزی به ما میگوید؟ آیا پاسخ این نیست که ما هم جزیی از این زنجیره معیوبیم که در شرایطی غیرعادی، بعضاً رفتارهای غیرعادی از خود بروز دادهایم؟
خیلی ساده شما را به رسانههای عمومی کشور ارجاع میدهم، به صداوسیما، به روزنامهها و مجلات و به شبکههای اجتماعی و مانند اینها، چه پیامهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی بیشتر از همه جلبتوجه میکند؟ کدام پیامها بیشتر صادر میشود؟ بیشتر به کدام کارها تشویق میشویم؟ بهطور خاصتر، سرانه مطالعه خرمآبادیها کم است؟ یا کلاً سرانه مطالعه ایرانیها کم است؟ آیا فقط خرمآبادیها هستند که بد رانندگی میکنند؟ یا سختی رانندگی در ایران است که مثالزدنی است؟ آیا این فقط خرمآبادیها هستند که با محیطزیست نامهرباناند و یا جامعهی ایرانی است که با محیطزیستش نامهربان است؟ آیا فقط صندلیهای سالنهای سینمای خرمآباد است که خالی است؟ یا سینمای ایران است که بهطورکلی در جذب مخاطب مشکل دارد؟ و یا آیا سالنهای شهرهای دیگر هم خالی است؟ اگر هنوز ابهامی هست پس سؤالهای عینیتر میپرسم، آیا تابهحال در مورد فکر چاره برای حل معضل فروش کم فیلمهای سینمایی را نشنیدهایم؟ اگر خرمآبادیها سینما رو نیستند، آیا شهرهای دیگر سینما رو هستند؟ اساساً چرا ما و شهروندان شهرهای دیگر سینما نمیرویم و یا کمتر میرویم؟ در مورد کتابخوانی هم به همین منوال و همین پرسشها، آیا تابهحال نشنیدهاید از آن مربی، خبرنگار و یا آن فرد مسافری که به ایران آمده است و سختترین کار در دنیا را رانندگی در ایران بیان کرده است؟ آیا ندیدهایم در ورزشگاههای کشور چه وضعیتی حاکم است؟ اگر فقط محیط ورزشگاههای ما است که مشکل دارد اولاً که ما سالهاست از داشتن تیمی ورزشی در مسابقات مهم کشوری محرومیم و توانایی قضاوتی دقیق را نداریم و اما ثانیاً در همان چند مورد کم مانند حضور گهر در لیگ برتر فوتبال وضعیت فرهنگی خود را علیرغم تمام محدودیتها به شکل شایستهای خوب نمایش دادیم و ثالثاً از وضعیت ورزشگاه آن شهری که در مثالها شهری متمدن و بافرهنگ قلمداد میشود اما فنسهای حائل میان تماشاگران و زمین مسابقه به دلایلی نظیر سنگ پراکنیهای تماشاگران به درون زمین به ارتفاع 15 متر قد کشیده بودند تا شاید بازیکنان را از سنگهای تماشاگران محافظت کنند چه بگوییم؟ چرا راه دور برویم همین نمونه آخر در جریان بازیهای نیمهنهایی و نهایی مسابقات لیگ برتر والیبال، مثالهای بیشمار محیطهای ورزشی کم نیستند که میتوانند لیست شوند تا به ما نشان دهند که آری این فقط ما نیستیم که مشکلات عدیده را در کنار خود داریم. به همین منوال برای محیطزیست هم همین پرسشها صدق میکند، اگر این فقط ماییم که با محیطزیست مشکلداریم پس چرا ساحل دریاهایمان کثیف و رنجور است؟ چرا جوی آبهایمان پر از زباله است؟ و چرا جنگلهایمان آلوده است؟ اگر دریا و جنگلمان آلوده است با استدلال آن آموزگار عزیز و دوستانی مشابه او فقط زمانی میشود گفت این ماییم که مشکلداریم که یا بگوییم دریا، کنار شهر ماست و یا بپذیریم تمام مردم ایران را خرمآبادیها و لرها تشکیل دادهاند. اگر این پیامها که اخلاق شایسته و فرهنگ عالی را ترویج میدهند مخاطبی عام ندارد پس احتمالاً ما تنها انسانهایی هستیم که درون مرزهای ایران در حال زندگی هستیم، چرا که بنا به استدلال آن آموزگار عزیز و دوستانی از آن دست، اگر دیگرانی هم هستند به تام و تمام این موارد را رعایت میکنند و دست بر قضا این ماییم که بیمبالاتی میکنیم.
بسیار بدیهی مینماید و پر واضح است که تمام نکات اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی صادره مخاطبی عامتر از شهروندان خرمآبادی و قوم لر را شامل میشود و گسترهای کشوری را شامل میشوند. رویدادهایی که بر آنها بحث رفت، رویدادهایی هستند که خود معلول علتهایی هستند که به شکلی ساده از عوامل آموزشی تا اقتصادی را شامل میشوند و از آنها ریشه میگیرند.
*منتشر شده در شماره 314 هفته نامه سیمره،25 فروردین 1394
